پیوند زیبامونپیوند زیبامون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
آوینا بهارآوینا بهار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
احمد آریناحمد آرین، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

بهار زندگی

هنوزامید دارم

هنوز امید دارم به تو که هستی ام را از هیچ آفریدی.به تو که دنیارا زیرپایم فرش کردی.به تو که تا بودم و خواستم بودی و بخشیدی.به جودت به کرمت به لطفت به شرفت.به همه اش امید دارم. خداوندا!تحفه ای را که از کرمت به مابخشیدی چراغ روشن خانه ای خواهد شد که بی صبرانه انتظار روشنی را دارد تا هرلحظه خدمت بنده کوچکت را کندو لذت ببرد از بندگی کردنت. خداوندا دانم که شفابه دست توست به دستان ناتوان این بنده ی گنهکارت شفاعنایت کن تا چشمه هستی کودک درونش را نگه دارد از گزند روزگار. امروز سومین روزی است که دکترمعالجم مرا اسیربسترکرده است و درین زندان نه دارو و نه هیچ بلکه صرف کرم توخواهد بودکه شفایم خواهد داد و 4 ماه باقی مانده راه را برایم سهل و آسان خ...
18 شهريور 1393

شروع ماه پنجم وسونوگرافی تعیین جنسیت

دیروزآخرین روز از هفته هفدهم بود.خیلی خسته بودم.کلی هم مهمون داشتیم از بابایی خواستم منو ببره دکتر چون شدیداسرما خوردم و نیاز به دارو داشتم.بابایی منو جلو مطب پیاده فرمود و رفت دانشگاه. بعداز کلی انتظار نوبتم رسید. خانم دکتر گفتن همه چیز نرماله و جنسیت شمارو (دخملی)تشخیص دادن. مامانی آمادگی داشتن یه دخمل گلی رو نداشتم کمی بهم وقت بده.آخه همه ی علایم میگن من نی نی ام پسره. امیدوارم سالم باشی و به وقتش بیایی بغلم. هرچی هستی عزیزی و قوت دلمی چون هدیه خدایی. توی ماه هفتم میرم سه بعدی تا مطمین بشم برات لباس صورتی بگیرم یا آبی. فدای دست وپاهای کوچولوت پرنسس من.   ...
12 شهريور 1393

خدایا این داغ را تکرارش نکن

ای همه هستی من تو در منی و از وجود منی بمان که بودنت نبض زندگی من است بارخدایا امروز در اولین روز هفته هفدهم هستم.روزی که 7 ماه پیش همه شادیهایم درآن خشکید و پژمرد و 23 جنوری 2014 بدترین روز و شب زندگیم شد.شبی که درد یکباره به وجودم آمد و بیخبر از صبحی تار تمام وجودم را در هم فشرد و چنان دردی درقلبم نهاد که گویی عالم به سرم خراب و ویران گشت. سبحان عزیزم آخرین باری که در چشمه هستیت زیستی و زیستی آخرین شب هفته شانزدهم بود و صبح نحس  هفته هفدهم چشمه هستی ات خشکید و تو همچون ماهی دوراز دریا درمن تپیدی و تپیدی و تپیدی... داغ رفتنت چه به روزم آورد تا هم اکنون که دوباره به آن روز نحس رسیده ام و نمیدانم آیا تکرار هفته ها را شم...
5 شهريور 1393

ماهی کوچک توی دلم

ماهی کوچک دلم چندروزی است باله زدنهای نازت را به پاس مادری کردنم برایم تحفه داده ای.چه زیبا بود اولین باری که احساست کردم.هرچندتوام با بیم از دست دادنت بود و مادر در دومین روز از هفته پانزدهم به خاطر این تکان ناگهانی مضطربانه سه روز خودرا اسیر بستر کرد تا تو را از دست ندهد اما غافل ازینکه این تکان همان اولین تکان ماهی دلم بود که یک هفته است تکرارش میکنی و مرا تااوج میبری از این همه لطف خدا.و من دانستم که مادر بودن چقدر زیباست. خداوندا به هر لطفت گر هزاران بار شکرگویم کم است
26 مرداد 1393

عزیز تو دلیم سه ماهه شد

مامانی سلام بهت تبریک میگم تونستی باموفقیت وارد دوره دوم بشی.ناقلا دیروز رفته بودم تعیین جنسیت تافرداکه تولد بابایی هستش جنسیت شمارا براش مثل سوپرایز هدیه کنم.اما نذاشتی خانم دکتر بفهمه که پسری یا دختر. هرچی که هستی برای ما عزیزی. اما حدس میزنم پسر باشی گلم. دوستت دارم فدای اون کله ی گنده ات بشم من  
15 مرداد 1393

زمستان فصل حقیقی شدن رویایم

بهار! فصلی که ثمره عشق مارابارور ساختی هیچ گاهی برای به اتمام رسیدنت لحظه شماری نکرده بودم. وفصل سرد زمستان!  شوق خلاصی لحظه لحظه های تابستان و خزان را برای رسیدن به تو اینگونه هرگز نداشتم که درتوست میعاد آمدن جوانه ی عمرمن.به لطف خدا باتمام سردی ات گرمای زندگی ماراخواهی آورد. کاش زودتر بیایی که بی قرار فرارسیدنت هستم. بیا و این بار مژده شادی و فره را بیاور. بیا و این بار عطر نفس های عباس را بیاور بیا و این بارنوای شادی و هلهله را بیاور بیا و با دانه های سرد برفت سفید برفی من را هم بیاور آه خداوندا! اولین باری است که اینگونه منتظر فصل سرد سرمایت هستم و بی تاب بارش برف و باران رحمتت.به برکت زمستان پراز بارشت...
4 تير 1393

گرتوبودی شمارش معکوس از امروز آغاز میشد

سبحان عزیز گرتوبودی ثانیه های درآغوش کشیدنت ازامروز به شمارش می افتاد . 20 روز به تولد توباقی مانده بود عزیزترینم گرتوبودی گرتوبودی ای همه هستی من فراق راکه باور میکرد؟ گرتوبودی مادر حس ناب مادرانه را با تو میچشیدو زمزه ی آوای دلنشین روز تولدت گوشنوازترین آهنگ دنیایم میشد. اما دست روزگار همه هستی من راگرفت و از تو فقط خاطره هفته نحس هفدهم ماند و صورت کوچک و معصوم تو که دور از آغوش مادر چشم به دنیابسته بود درد فراقت چه بامن کرد عزیز دوراز دیده؟ مادر به قربانت شود که در جوانی فراق تو رنجورم کرد. کاش که درکالبد جدید با عباس همسفروجود من شوی وبیایی. به خدا که یک لحظه بی تفکر به تو نیستم و میمیرم هرلحظه از آن روزی که تو...
1 تير 1393

جوانه عمرمن عباس

عزیز ریزه میزه بلاخره دیروز خانم دکتر موفق شد توروتوی صفحه مانیتور ببینه. آخ قربون اون شیطنتت که با قایم شدنت یه هفته است مامانی رو سکته دادی. خدایا نی نی مو به تومیسپارم   ...
21 خرداد 1393

معجزه ی الهی

سه شنبه هفته گذشته یه خواب عجیب دیدم.خواب دیدم توی خونه مون سفره آقا ابوالفضل پهنه و خود آقا بهم میگه که تو حاجت گرفتی باید 4 تا چهارشنبه سفره بندازی.وقتی از خواب بیدار شدم گریه کردم.و گفتم یا حضرت ابولفضل اگر واقعا حاجتم رواشده باشه و من بتونم مامان بشم.اسم پسرم رو میزارم عباس بعداز ظهر همون روز نوبت دکتر گرفتم تا برم ببینم چرا پری نمیاد تا داروی کلومیفن رو شروع کنم؟ دکتر هم تست کرد و هم سونوگرافی و گفت پلیکیستیک شدید.برات 3 تا پروژسترون مینویسم تا مریض بشی و قرصهای محرک تخمدان برات شروع میکنم.دلم خیلی غصه کرد آخه اون تسته به نظرم مثبت میومد باخودم خیلی کلنجار رفتم و یکی از آمپولاروزدم.دیروزتولد آقا امام حسین بود.روزی که هیچ سالی ف...
12 خرداد 1393