تنها چندروزی از عروسی ما میگذشت که دچار یک معده درد آنی و تب بالا شدم که باعث شد رخصتی گرفته و زودبه خانه بروم.فرشاد در حمام بود وقتی خانه رسیدم خوابیدم تا شب... وقتی بیدارشدم زندگیم رفته بود دانشگاه و برای من چایی درست کرده بود به همراه یک یادداشت: زندگیم چای آماده است من زود برخواهم گشت.اگر چیزی کار داشتی زنگ بزن.اون شب خیلی شب بدی بود و من اصلا نمیتوانستم بخوابم و مدام بالا میاوردم.تا اینکه صبح زندگیم مرا نزد یک پزشک برد و همان جا بود که پزشک با معاینه گفت که وضعیت قلبت خوب نیست و باید یک سری آزمایش انجام بدی.... اما من قبول نکردم و اون روز تنها ازمایشی که انجام دادم تست بارداری بود که متاسفانه منفی بود.. (تاریخ 25 اکتبر 2013- روز جمعه)...